به یاد او ؛

ساعتی از غروب گذشته و تویِ تاریکیِ این خانه ی روشن تو را انتظار می کشم. پرده ها  را کنار میزنم و زیر نور این شهرِ آشنا خودم را مرور میکنم. ماگ سفید و طلایی ام انگشت هایِ همیشه سردم را ها می کند و دوباره سبز می شوم. توی بافتنی پشمی ام جمع می شومو هفت سال گذشته را مرور می کنم، تمام روزها و فصل هایی که برای بهتر شدن و بهتر زندگی کردن تنها و تنهاتر شدم و هیچوقت به اندازه ی حالا، هیچوقت از زنی که تو را انتظار می کشد خوشبخت تر نبوده ام؛ و نمی دانستنم برنده تنها نیست.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود اهنگ ترکی پارسی انیمیشن | بارونصدا بارون3صدا گلشن پلاس مشتریان کیان آرت فقط برای تو طراحی و اجرای دکوراسیون داخلی در تهران Chris مینو گرافیک تصاویرروستای چوخون سرگرمی